فیلم مستند روزی روزگاری سینمادر صحنه‌ای از مستند روزی روزگاری سینما (ساخته مشترک شهرام میراب‌اقدم و سام ارجمندی) کارگر یکی از سینماهای بالای شهر (سینمایی که مدیر آن برای عبور از مشکلات اقتصادی، به اجرای نمایش‌های عامه‌پسند رضایت داده) ضمن مرور خاطراتی از سال‌های نه چندان دور، به سالن خالی از تماشاگر اشاره می‌کند و می‌گوید این روزها به دلیل فراگیری شبکه نمایش خانگی، کوچه‌ها و خیابان‌‌ها پر از سی‌دی و عکس و پوستر فیلم‌هاست؛ و مردمی که در طول شبانه‌روز از دیدن عکس بازیگران و سرگرم شدن با فیلم‌ها (در خانه و کنار خانواده) اشباع شده‌اند دیگر رغبتی ندارند به سینما بیایند. (و لابد دوباره همان بازیگران تکراری را– این‌بار روی پرده سینما– ببینند!) این اظهار نظر آمیخته به احساسات که بر حسب اتفاق، در یکی از قسمت‌های اخیر برنامه هفت از زبان یکی از معدود تهیه‌کننده‌های باقی‌مانده از بخش خصوصی نیز شنیده شد چکیده و خلاصه آن چیزی است که به تشدید عارضه تنفسی سینمای ایران منجر شده و در هوای آلوده این روزها، نفس‌های خسته و بریده آن را چنان به شماره انداخته که بیم آن می‌رود در آینده‌ای نزدیک، از این‌سوی چتر اکسیژن به دیدار آن برویم! اما سینمای ایران در حالی به این وضع بغرنج دچار شده که آن‌سوی آب‌ها تماشاگران سینما با وجود بحران اقتصادیِ گریبان‌گیر اروپا و آمریکا، بدون احساس اشباع‌شدگی (از دیدن انبوه عکس، پوستر و تبلیغات مجازی و میدانی فیلم‌ها و هم‌چنین اخبار بی‌دریغی که از رادیو، تلویزیون و ماهواره‌‌ها درباره آن‌ها پخش می‌شود) هم‌چنان به سینما می‌روند؛ و طبق آمار، استقبال آن‌ها از سینما به حدی هست که حتی فیلم‌های دنباله‌داری نظیر جیمزباند، بتمن و... را بر صدر جدول پرفروش‌ها نشانده‌اند؛ پروژه‌های کم‌وبیش قابل پیش‌بینی، اما پر زرق و برقی که باید اعتراف کرد با وجود بحران فراگیر اقتصادی، در سودآوری و بازگشت سرمایه‌ تولید خود موفق عمل کرده‌اند. جالب این‌ که با احتساب افزایش قیمت ارز، بهای بلیت سینما در کشورهایی که ذکرشان رفت، چند برابر قیمت آن در کشور ماست؛ و بد نیست بدانید این تفاوت و چند برابری، رسانه‌های مکمل (نظیر دی‌وی‌دی و بلورِی) را هم در بر می‌گیرد. نیازی به توضیح ندارد که صنعت بلورِی به همان دلایل اقتصادی، هنوز در کشور ما فراگیر نشده، اما حتی بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های آشکار فنی و کیفی این‌گونه محصولات با نمونه‌های ایرانی‌ آن، باید پذیرفت بهای تمام شده دی‌وی‌دیِ یک فیلم در کشورهای مورد بحث، به طور تقریبی، پانزده تا بیست برابر نمونه مشابه آن در کشور ماست! به تعبیری دیگر با پولی که به عنوان مثال برای خرید دی‌وی‌دیِ یک فیلم در خارج از کشور کنار گذاشته‌ایم می‌توانیم به یکی از فروش‌گاه‌های مواد غذایی در چند قدمی خانه‌مان مراجعه کنیم و در حالی که تقریباً پانزده تا بیست دی‌وی‌دی ایرانی و خارجی روی شانه تخم‌مرغ گذاشته‌ایم، از آن خارج شویم! در چنین شرایطی این پرسش ایجاد می‌شود که چگونه است که در آن سوی مرزها با وجود بحران اقتصادی حاکم بر جوامع اروپایی و آمریکایی هنوز هم سینما صنعتی فراگیر و پرمخاطب به حساب می‌آید و با وجود خسارت‌های سنگین ناشی از سرقت‌های ویدئویی، به سوددهی خود ادامه می‌دهد اما در کشور ما با وجود ارزانی چشم‌گیر بلیت و محصولات نمایش خانگی (نسبت به نمونه‌های مشابه و غربی آن) این چرخه با لکنت و دشواری‌های متعدد به زندگی ادامه می‌دهد؟
به‌هرحال سینما هنوز هم در کشور ما یکی از ارزان‌ترین سرگرمی‌هاست اما به نظر می‌رسد آن‌چه که تفاوت اصلی در رفتار تماشاگر سینما در آن‌سوی مرز با نمونه ایرانی‌اش را رقم می‌زند زنده بودن علاقه و عادت به سینما رفتن در اوست؛ در حالی که این عادت و علاقه– بنا به دلایل متعددی که بارها به آن اشاره شده و در حوصله این یادداشت نمی‌گنجد– در تماشاگر وطنی کم و کم‌رنگ شده و حتی اگر واقع‌بین باشیم، باید بپذیریم که مثل عادت به کتاب‌خوانی و مطالعه در کشور ما، متاسفانه در آستانه انقراض و نابودی‌ست. درست مثل این که گیاه عشق را به حال خود واگذاریم و مدت‌ها پس از آن که برگ‌هایش پژمرده و ریشه‌هایش خشک شد پای آن زانو بزنیم و در حالی که چشم‌های‌مان پر از اشک شده، بر موقعیت‌ها و روزهایی که برای حفظ آن از دست داده‌ایم حسرت بخوریم؛ حسرتی که دیگر به هیچ کاری نمی‌آید!
اما هنوز هم امیدی هست. اگر در امور باغ‌بانی سررشته داریم می‌توانیم جای این گُل‌دان را در گُل‌خانه عوض کنیم تا نور بیش‌تری به آن بتابد و آب و مواد تقویتی بیش‌تری پای آن بریزیم تا دست‌کم زنده بماند؛ و اگر در این زمینه تخصص نداریم، به قول قدیمی‌ها کار را به کاردان بسپاریم و در اضطراب و سکوت به دست‌های او چشم بدوزیم؛ تا ببینیم و بپرسیم چه‌گونه از ساقه آن قلمه می‌زند یا پیاز آن را تکثیر می‌کند. از قدیم گفته‌اند: نداستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است!

اين نوشته پيش از اين در چهارصد و پنجاه و سومين شماره ماهنامه فيلم به چاپ رسيده است.