
يکي دو هفته پس از آن که نامه کذايي چارلي چاپلين به دخترش را (نمي دانم براي چندمين بار) به صورت هم زمان در يک مجله خانوادگي و نشريه داخلي يکي از ادارات دولتي خواندم و مثل هميشه، از اين همه اهمال کاري در بهت و حيرت فرو رفتم، در يکي از بزرگ ترين و معتبرترين کتاب فروشي هاي شهر، چشمم به جمال کتابچه اي روشن شد که عنوانش بيش تر از تصوير متفکرانه مرحوم چاپلين جلب نظر مي کرد:«نامه هاي چارلي چاپلين به دخترش»؛ کتابي که روي جلد آن، نام مهشيد ظريف سيده تبريزيان به عنوان گردآورنده و در صفحه نخست آن، نام خلاصه شدهء او به عنوان مترجم آمده است. البته شايد دليلش اين باشد که خود ناشر هم نمي دانسته نام ِ دست پخت ايشان را گردآوري بگذارد يا ترجمه ( يا هر دو!) اما هر چه که هست سر و شکل ابتدايي و حقارت آميز اين کتابک چهل و پنج صفحه اي ( با عکس هاي غلط و فاقد کيفيتي که ناشر برايش تدارک ديده؛ از جمله يکي از تصاوير چاپلين و جايزه «اسکار ادبي» که در دست اوست!) خبر از سّر ضمير جزوه اي مي دهد که متاسفانه و در نهايت تعجب به چاپ دوم هم رسيده است. بخش اول اين کتاب، اشاره مختصري به زندگي چاپلين است که طبق اطلاعات صفحه اول آن توسط ديويد رابينسون نوشته شده. البته ديويد رابينسون جزو معدود افرادي است که به آرشيو شخصي چاپلين دست رسي داشته و دست کم، کتابي که او به هم راه پام پومي ير گردآوري کرد ( کتاب« صد سال، صد تصوير و صد واقعيت» که در سال 1989 به مناسبت صدمين سال تولد چاپلين به بازارهاي اروپا و آمريکا عرضه شد) جزو معدود منابع قابل اعتنا درباره اين ولگرد و نابغه تاريخ سينما به حساب مي آيد. اما...